کد خبر: 1226114
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۵:۲۰
آغازین دوره از نخست‌وزیری دکترمحمد مصدق، وفاق در داخل و چالش با خارج
نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق به پیشنهاد جمال امامی، یعنی یکی از شاخص‌ترین مخالفانش انجام پذیرفت. بر حسب روایت مصدق، امامی گمان می‌برد که وی مانند گذشته صدارت را نخواهد پذیرفت و ابواب جمعی دربار، به راحتی زمینه صدور حکم برای سیدضیاء‌الدین طباطبایی را فراهم خواهند ساخت. برخی نیز اعتقاد دارند که این اقدام مخالفان بستری را فراهم کرد تا معلوم شود که رهبر جبهه ملی چه در چنته دارد!
 نیما احمدپور
 جوان آنلاین: در هفتمین روز از اردیبهشت ۱۳۳۰، دکتر محمد مصدق پس از اعلام ملی‌شدن نفت و در میان حمایت تمامی عناصر و جریانات سیاسی به نخست وزیری رسید. در مجموع باید گفت که وی در دوره نخست صدارت خویش که تا تیر ۱۳۳۱ تداوم یافت، در داخل با چالش عمده‌ای مواجه نبود و تمامی توان وی، معطوف به درگیری با انگلستان سپری شد. او در این مقطع دریافت که توان به سرانجام رساندن چالش نفت را ندارد و هم از این روی در بزنگاه انتخاب وزیر جنگ، استعفا داد. مقال پی‌آمده درصدد است تا با ابتنا بر پاره‌ای روایات و تحلیل‌ها این دوره را تحلیل کند. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 مصدق از آغاز تا نخست‌وزیری
در آغاز سخن مروری بر حیات سیاسی دکتر محمد مصدق از تولد تا نیل به آغازین دوره از صدارت مفید می‌نماید، چه اینکه می‌تواند بستر‌های گزینش وی به این سمت را نشان دهد. اثر «مشاهیر سیاسی قرن بیستم» منتشره از سوی انتشارات محراب قلم، تلاش کرده است تا در این باره تصویر روشنی به دست دهد:
«محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۲۶۱، در تهران به دنیا آمد. پدر وی میرزا هدایت‌الله آشتیانی معروف به وزیر دفتر، از رجال دوره‌ناصری و مادرش ملک تاج خانم فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایب‌السلطنه ایران بود. مصدق پس از تحصیلات مقدماتی در تبریز به تهران آمد و به مستوفی‌گری خراسان گمارده و با وجود سن کم، بر کار خود مسلط شد. وی در اولین انتخابات مجلس در دوره مشروطیت انتخاب شد، ولی اعتبارنامه او به دلیل سن او که به ۳۰ سال تمام نرسیده بود، رد شد. در سال ۱۲۸۷، برای ادامه تحصیل به فرانسه و پس از خاتمه به سوئیس رفت و به اخذ درجه دکترای حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل آمد. با آغاز جنگ جهانی اول، مصدق به ایران آمد و با سوابقی که در امور مالیه و مستوفی‌گری خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه گمارده شد. در حکومت صمصام‌السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه از معاونت آن وزارتخانه استعفا داد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق‌الدوله عازم اروپا شد. پس از کودتای سیدضیاء‌الدین طباطبایی و رضاخان میرپنج، مصدق دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و پس از استعفا از فارس عازم تهران شد، ولی به دعوت سران بختیاری به آن دیار رفت. در دوره پنجم و ششم مجلس شورای ملی به وکالت مردم تهران انتخاب شد. در همین زمان با رضا خان سردار سپه نخست‌وزیر وقت - که به شاهی رسیده بود- به مخالفت برخاست. با پایان مجلس ششم و آغاز دیکتاتوری رضاخان، دکتر مصدق خانه‌نشین شد و در اواخر سلطنت نامبرده به زندان افتاد، ولی پس از چند ماه آزاد و تحت‌نظر در ملک خود در احمدآباد، مجبور به سکوت شد. در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران به‌وسیله نیرو‌های شوروی و بریتانیا، رضاخان از سلطنت برکنار شد و مصدق نیز به تهران برگشت. وی پس از شهریور ۲۰ و سقوط رضاشاه در انتخابات دوره ۱۴ مجلس، بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در این مجلس برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران او طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیرو‌های خارجی در ایران هستند، منع می‌شد. در انتخابات دوره ۱۵ مجلس با مداخلات قوام‌السلطنه و شاه و ارتش، دکتر مصدق نتوانست قدم به مجلس بگذارد. در سال ۱۳۲۸ و متعاقب تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم، دکتر مصدق اقدام به پایه‌گذاری جبهه ملی ایران کرد. گسترش فعالیت‌های سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰، سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات دربار و صندوق‌های ساختگی، آرای تهران باطل شد و در نوبت دوم انتخابات دکتر مصدق و اعضای جبهه ملی به مجلس راه یافتند. پس از اعدام حاجیعلی رزم‌آرای نخست‌وزیر وقت، طرح ملی شدن نفت و صنایع مربوطه در مجلس تصویب شد. پس از استعفای حسین علاء که بعد از رزم‌آرا نخست وزیر شده بود، دکتر مصدق به نخست‌وزیری رسید و برنامه خود را اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت اعلام کرد. پس از شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح این شکایت در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و با توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت و شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بین‌المللی خود را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت....» 
 
 پذیرش نخست‌وزیری به پیشنهاد جمال امامی
نخست‌وزیری محمد مصدق به پیشنهاد جمال امامی، یعنی یکی از شاخص‌ترین مخالفانش انجام پذیرفت. برحسب روایت مصدق، امامی گمان می‌برد که وی صدارت را نخواهد پذیرفت و ابواب جمعی دربار به راحتی زمینه صدور حکم برای سیدضیاء‌الدین طباطبایی را فراهم خواهند ساخت. برخی نیز اعتقاد دارند که این اقدام مخالفان بستری را فراهم کرد تا معلوم شود که رهبر جبهه ملی چه در چنته دارد! صادق کرمانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره معتقد است:
«در روز ۵ اردیبهشت ۱۳۳۰، کمیسیون نفت قانون ۹ ماده‌ای طرز اجرای ملی شدن صنعت نفت را به اتفاق آرا تصویب کرد و مجلسین نیز در روز‌های بعد آن را تأیید کردند. حسین علاء نیز از نخست‌وزیری استعفا کرد و مجدداً سمت سابقش وزارت دربار را بر عهده گرفت. در محافل سیاسی آن زمان شایع شده بود که سیدضیاء به نخست‌وزیری خواهد رسید که ناگهان جمال امامی از نمایندگان مخالف مصدق و واسطه دربار پیشنهاد کرد: مصدق نخست‌وزیر شود! از ۹۰ نفر عده حاضر در جلسه خصوصی (مجلس شورا)، ۷۹ نفر به دکتر مصدق رأی تمایل دادند. مصدق خود در مورد پذیرش پیشنهاد نخست‌وزیری در تقریرات زندانش چنین می‌نویسد: کابینه (علاء) جنبه محلل داشت و زمینه را برای نخست‌وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی مهیا می‌کرد تا بیاید و مسئله ملی شدن نفت را به سبک خود منتفی سازد. به همین دلیل متولیان مجلس، به این امید که من نظیر دوره چهاردهم نخست‌وزیری را نخواهم پذیرفت، در جلسه خصوصی به زمامداری من ابراز تمایل کردند، در حالی که در همان موقع سیدضیاءالدین در دربار منتظر بود تا فرمان به نامش صادر شود، اما من که نهضت را در خطر می‌دیدم، رأی تمایل را بلافاصله با شرط تصویب قانون طرح اجرای ملی‌شدن صنعت نفت پذیرفتم‌... با این همه سفارت انگلیس پیش‌بینی می‌کرد که مصدق در زمان کوتاهی شکست خواهد خورد و لاجرم نیست خواهد شد....» 
 
 مصدق خطاب به مکی: انگلستان را دشمن خطاب نکنید
رهبر جبهه ملی در آغاز صدارتش، دوستان و هم‌پیمانان را از موضع‌گیری تند علیه انگلستان بر حذر می‌داشت. او سعی داشت تا پروژه خویش را آرام به پیش برد، هر چند که این نوع مراعات‌ها نهایتاً فایده‌ای نبخشید و این دولت استعماری را از صرافت براندازی نهضت ملی ایران نینداخت. بهروز سپهر پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این‌باره خاطرنشان کرده است: 
«در مذاکراتی که در تیر ۱۳۳۰، میان نمایندگان دولت ملی ایران و سفیر دولت انگلستان درخصوص شرایط ملی‌کردن نفت صورت گرفت، دولت انگلستان و سفیر آن دولت در ایران می‌کوشیدند تا شرایطی را برای شروع مذاکرات پیش کشند. از جمله آنکه عملیات معوق شده شرکت نفت انگلیس در خوزستان از سر گرفته شود و دولت ایران، مداخلات خود را تا حصول به نتیجه نهایی متوقف سازد و افرادی مانند حسین مکی را - که از نظر بریتانیا عناصری ماجراجو و آشوب‌طلب تلقی می‌شدند- فراخواند. لازم به ذکر است که مکی به همراه مهندس مهدی بازرگان و تنی چند از شخصیت‌های دیگر، مسئولیت خلع ید از شرکت نفت انگلستان در جنوب را داشتند. هرچند مصدق احضار حسین مکی را از آبادان، تسلیم در برابر فشار خارجیان تلقی می‌کرد و تن به این کار نداد، اما اسنادی که خود مکی در کتاب سیاه آورده است، نشان می‌دهد که زیاده روی‌ها و سخنان غیرمسئولانه حسین مکی در خوزستان، اسباب زحمت دولت می‌شده است. واکنش مصدق به خواسته مربوط به عزل حسین مکی، نشان از درایت و هوشمندی نامبرده دارد. در تلگراف رمز شماره ۴/۱۳۲۵ مورخ ۱۹/۴/۱۳۳۰ مصدق خطاب به حسین مکی - که در جلد سوم کتاب سیاه، ص ۶۲ نیز نقل شده است- می‌خوانیم: جناب آقای مکی، مکرر به اطلاع رسانده است که از نطق‌ها و اظهارات محرک و زننده که موجب رنجش و گله‌های سیاسی می‌شود، خودداری فرمایید. اینک به موجب نامه گلایه‌آمیزی که از طرف سفارت انگلستان واصل گردیده، متذکر شده‌اند که جناب عالی در بیانات خود دولت انگلستان را دشمن خطاب فرموده‌اید. مجدداً از جناب عالی خواهشمندم که حتی‌المقدور از نطق‌های متضمن جملات زننده و خلاف تشریفات سیاسی بین‌المللی خودداری فرمایید که جزئیات سبب بشود که کلیات از دست برود. نخست وزیر دکتر محمد مصدق... حسین مکی در پاسخ به این تلگراف مصدق از روش خود دفاع کرده و گفته است: همین نطق‌ها و خطابه‌هاست که موجب تسلط روحی و معنوی ما را فراهم کرده است، اما مصدق بار دیگر در یک یادداشت خصوصی مورخ ۲۱ تیر ۱۳۳۰، مکی را به احتراز از بعضی کلمات زننده که هیچ اثری در اصل مطلب ندارد، ولی حاسدین و مغرضین آن‌ها را دستاویز اعتراض قرار می‌دهند، فرا خوانده است....» 
 
 نگاه ساده‌انگارانه به نفوذی‌ها
احمد متین دفتری داماد محمد مصدق، در زمره آن طیف از چهره‌های سیاسی است که وابسته به سیاست انگلستان به شمار می‌رفتند. او در میان حامیان نهضت ملی، چهره‌ای مطرود قلمداد می‌شد. با این همه آقای نخست‌وزیر اصرار داشت تا در سفر به امریکا او را همراه با خود ببرد. برخی معتقدند که مفاد مذاکرات مصدق با امریکایی‌ها از سوی این فرد به انگلستان منتقل و البته نقش بر آب می‌شد! شمس‌الدین امیرعلایی از همکاران مصدق، در این باره روایتی به شرح ذیل دارد:
«در روز سه شنبه ۹ مهر ۱۳۳۰ ساعت چهار بعدازظهر، به دعوت آقای دکتر مصدق برای مذاکره در باب مقدمات مسافرت، به منزل ایشان رفتم. ضمن شور درباره افرادی که باید در این سفر همراه باشند، آقای دکتر مصدق گفت: متین دفتری به علت کسالت از سنا، تقاضای مرخصی می‌کند و عازم امریکاست، چطور است او را هم جزو هیئت به حساب بیاوریم؟ با توجه به سوابق آن شخص و اسنادی که سه ماه پیش خودم به آقای دکتر مصدق ارائه داده بودم، از این پیشنهاد یکه خوردم و اظهار مخالفت کردم. آقای دکتر مصدق بر طبق رویه همیشگی، موضوع صحبت را تغییر داد و به مسائل دیگر پرداختیم. هنگامی که درخصوص بودجه مسافرت مطالعه می‌کردیم، مجدداً گفت دکتر متین دفتری با خرج خودش به امریکا می‌آید و اگر او را جزو هیئت ببریم، خرج یک نفر صرفه‌جویی می‌شود. گفتم اگر بخواهید اینطور صرفه‌جویی کنید، یقیناً افراد زیادی هستند که برای تبرئه خود و داشتن افتخار عضویت این هیئت حاضرند مخارج تمام هیئت را بپردازند! باز هم موضوع صحبت تغییر کرد و پس از مدتی، دوباره عضویت آقای دکتر متین دفتری مطرح شد. گفتم آخر مردم در این‌باره چه خواهند گفت؟ جواب داد مردم چکار به این کار‌ها دارند؟ و اضافه کرد آقای دکتر شما گرفتاری‌های مرا نمی‌دانید، متین داماد سوگلی خانم است و خانم دوپا را توی یک کفش کرده که او جزو هیئت باشد و اگر او را نبرم، خانم این چند تا شوید باقی مانده را (اشاره به مو‌های سر خود) می‌کند!....» 
 
 چشم انتظاری بی‌پایان برای کمک امریکا
در دوره نهضت ملی و در غیاب انگلستان، جز دولت امریکا خریدار عمده دیگری برای نفت ایران وجود نداشت. مصدق از آغاز صدارت خویش قصد داشت، تا پروژه خویش را با امریکایی‌ها پیش ببرد. از سوی دیگر آنچه نخست‌وزیر را برای همکاری با این کشور مصمم می‌کرد، خوشبینی مفرط وی به آنان بود. این امید سراسر دور اول و دوم نخست وزیری مصدق را در برگرفت، اما هرگز به نتیجه مورد علاقه و دلخواه وی نرسید. در آغازین ماه‌های سال ۳۲، مجله تایم در این‌باره مقاله‌ای منتشر کرد که مجله خواندنی‌ها در ۳۰ تیر ۱۳۳۲ ترجمه آن را درج کرد. در بخشی از این تحلیل چنین آمده است:
«دو سال است که مردم ایران در انتظار کمک امریکا نشسته‌اند. هر تغییری در داخله امریکا روی می‌داد، هر کنفرانسی که تشکیل می‌شد، آن‌ها را به امکان تغییری در سیاست امریکا به نفع ایران امیدوار می‌ساخت. کنفرانس اخیر وزرای خارجه سه دولت غربی در واشنگتن هم امیدواری‌های تازه‌ای در ایران به وجود آورده بود و با اینکه دستور مذاکرات این کنفرانس، هیچ ارتباطی با مسئله نفت ایران نداشت، روزنامه‌های طرفدار دولت در تهران می‌کوشیدند تا حس امیدواری مردم را نسبت به جریان این کنفرانس برانگیزند و تلقین کنند که مثلاً در این کنفرانس، تصمیماتی برای شکستن محاصره اقتصادی انگلیس به دور ایران اتخاذ خواهد شد. پیشنهادات جدیدی برای حل مسئله نفت تنظیم و به تهران ارسال خواهد گردید و بالاخره امریکا با کمک‌های مالی و اقتصادی به ایران، موافقت خواهد کرد. در یک چنین محیط خوش‌بینی و امیدواری، نامه ژنرال آیزنهاور به دکتر مصدق مانند آب سردی بود که بر دیگ جوش احساسات و امیدواری‌های ایرانیان ریخته شد و در این جواب، رئیس‌جمهور امریکا با چنان صراحتى تقاضای کمک مؤثر دکتر مصدق را رد کرده بود که نخست‌وزیر پیر ایران هنگام دریافت آن با خشم و عصبانیت فوق‌العاده فریاد زد: اگر چرچیل به نامه ما جواب می‌نوشت، این طور زننده و صریح تقاضای ما را رد نمی‌کرد!... دکتر مصدق میل داشت که لااقل این جواب صریح و زننده منتشر نشود و مکاتبات او با رئیس‌جمهور امریکا محرمانه بماند، ولی متن نامه و جواب آن در واشنگتن انتشار یافت و دکتر مصدق در حالی که سخت از این جریان خشمگین بود، شنید که در مجلس ایران هم مذاکرات تند و شدیدی علیه او صورت گرفته است. عکس‌العمل مصدق در برابر این جریانات، تصمیمات ناگهانی و غیرمنتظره‌ای بود که بلافاصله پس از انتشار نامه ژنرال آیزنهاور در تهران به موقع اجرا گذاشته شده و بحران خطرناک و تازه‌ای را در ایران به‌وجود آورده است. دکتر مصدق مدت‌ها امیدوار بود که با تهدید خطر کمونیستی، حمایت امریکا را نسبت به حکومت خود جلب کند، ولی حکومت آیزنهاور با جواب صریح خود به آخرین تقاضای کمک مصدق، او را بر سر دو راهی تاریخ قرارداده است. محافل طرفدار دولت در تهران، خشم و عصبانیت خود را از روش امریکا پنهان نمی‌دارند و حتی بعضی از جراید طرفدار دولت، صریحاً موضوع تعطیل اداره اصل چهارم و اخراج مستشاران امریکایی را به میان کشیده‌اند. ولی در واشنگتن اظهار امیدواری می‌شود که کار به این جا‌ها نکشد و نامه صریح و روشن آیزنهاور حال ایرانی‌ها را کمی به جا بیاورد [!]و آن‌ها را بیش از پیش متوجه مخاطرات آینده ادامه وضع فعلی بکند. عکس‌العمل دکتر مصدق در مقابل نامه ژنرال آیزنهاور، بیش از همه کمونیست‌های ایران را خوشحال کرده و برای تبلیغات آن‌ها علیه امپریالیست‌های امریکایی، غذای مناسبی تهیه کرده است. البته کمونیست‌ها از دو سال پیش با شعار‌های امریکایی به خانه‌ات برگرد، در و دیوار و فضا را پر کرده بودند، ولی اگر تا دیروز امریکایی‌ها هنگام شنیدن این جمله با لبخند تمسخرآمیزی به آن جواب می‌دادند، من بعد خواهند گفت نگران نباشید، فردا پس فردا خواهیم رفت.....» 
 
 کلام آخر
اولین دوره از صدارت دکتر مصدق اگرچه به آرامش گذشت، اما بسترساز بحران‌هایی شد که در دوره دوم خود را نشان داد. آغاز اختلاف با همراهان پیشین، ناتوانی در عملی ساختن ملی شدن نفت، درخواست اختیارات از مجلس شورای ملی و... در زمره این مشکلات هستند. به عبارت دیگر این دوره، تداعی‌گر آرامش پیش از طوفان بود. طوفانی که در شکست نهضت ملی ایران، نقش عمده و کلیدی داشت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار